Saturday, February 25, 2006

خواب

من هنوز تو این زندگی چیزی ارزشمند تر و دوست داشتنی تراز خواب پیدا نکردم ... (البته بعد از بابا و مامان و خواهرم)به احتمال ِ زیاد چیزای ِ لذت بخش تروجود داره که من هنوز تجربشون نکردم ...
بعد از خواب عاشق ِ آرامش ِ فوق العاده خاصی هستم که شنا کردن بهم میده . تمام ِ سلول های بدن انگار به حرف میان و احساس ِ رضایت میکنن ... چشم ها با خماری ِ خاصی اطراف رو میبینن راه رفتن همراه ِ با یه حس ِ بی وزنیست ونسبت به چیزایی که رو اعصابت راه میرن مقاوم تر میشی ...

7 Comments:

Anonymous Anonymous said...

dar morede alagheye wafere shoma be khab man yeki khub khabar daram. :D

Blogger شايگان said...

ـا حالا تو استخری که به جز تو کسی نباشه شنا کردی اون يک حس فوقالعدهتر داره، آدم صدای قلب خودش رو هم ميشنوه.مثل اينکه شما هم برق خوندين خوبه؟ قدرت؟

Blogger hiddensense said...

This comment has been removed by a blog administrator.

Blogger hiddensense said...

بله تو ماه ِ رمضان یک روز تو استخرِی که من میرم فقط خودم بودم و کاملا اختصاصی بود !!!
نه الکترونیک
(منظورم این بود که فرکانس ِ بالا قدرت میاره !!!)

Anonymous Anonymous said...

منم دو سوم عمرم تو خواب میگذره ...برای من ارزشمند نیست اما لذت بخشه

Anonymous Anonymous said...

oon ghazieie ghamginam ieki az khodkhahane tarin chizaiee bood ke dar hameie omram didam

Blogger hiddensense said...

سیامک(امران اصلاحی) هیچی نگو آره من خودخواهم قبلا هم به این نتیجه رسیده بودی اون موقع که گفتی غرورم احمقانست همین معنی رو میداد ... زود تر از اینا انتظار داشتم که بیای تا حس ُ تنفرم رو برات بگم میدونی باید بفهمی وقتی میگی دوستت دارم یعنی چی میدونی وقتی میگفتی گلم باید میفهمیدی یعنی چی ...
حالا حس ِ تنفر رو بگم برات چه جوری بود : یه حسی بود از نک انگاشتای ِ پا شروع میشد همینجور میومد بالا اوج ِاون حس رو روی ِگلوم حس میکردم داشت خفم می کرد حرفهایی هم که زده بودی مثل ِدستمالی بود که به خفه شدن کمک می کرد

Post a Comment

<< Home