Monday, February 27, 2006

این روزها ...

فاصله ها همینجور بیشتر میشه ...
شادی کم کم داره کمرنگ میشه و غم پر رنگ ...
روزها رو با هیچ معامله میکنم ومات و مبهوت رفتنشون رو نگاه میکنم ...
احتیاج به یک سیلی ِ محکم دارم اون قدر محکم که این خواب کاملا از سرم بپره ...

11 Comments:

Anonymous Anonymous said...

Sa'y nakon ba karet az kasi entegham begiri va tasavor nakon ke kasi nemibinadet

Blogger hiddensense said...

This comment has been removed by a blog administrator.

Blogger hiddensense said...

سیامک گفته بودم از کامنت ِ بی اسم بدم میاد حتی کامنت ِ بی اسمی که بدونم نویسندش کیه ...
چیزایی که آدم روحا از دست میده رو نمیشه انتقام گرفت
تصور نمی کنم مطمئنم کسی نمیبینه چون من روزهاست که از خونه بیرون نیومدم...

Anonymous Anonymous said...

shaaaaaaaaaaaaTalaaaaaaaGh !

Blogger Bingala said...

بعد کم کم،صورتت کمرنگ میشه و جای سیلی پر رنگ. حالا اگه محکم هم نبود عیبی نداره؟

Poetic & well said.

Anonymous Anonymous said...

یک سیلی روح، آره؟

Anonymous Anonymous said...

راستی دنیا همیشه همین بوده خیال نکن دوره مااین شده فقط وقتی میگذره بدی ها رو یادمون میره و از گذشته خوبیش رو یادمون می مونه به همین راحتی.

Anonymous Anonymous said...

هنوز خوابی ؟ به اندازه ی کافی محکم نبود نه ؟! باشه این دفعه محکم ترش رو امتحان می کنیم

ShaTalaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaGh !

Blogger شايگان said...

کاممنتهای قبلی رو خوندم خيلی لوس بودن بجای سيلی هم به نظر من بهتره بذاری اين زخما عذابت بدن. مثل فيلم شب يلدا شد نه؟

Blogger hiddensense said...

زخم ؟

Anonymous Anonymous said...

kojaie azizam ?delam tang shod !
engar saret az man kheili shologh tare;)

Post a Comment

<< Home