Friday, July 28, 2006

حرفهای امروز

* برای ِ کوبیدن ِ طرفمون درست برعکسه اون احساسی که نسبت بهش داریم رو میگیم ... اعتراف می کنم که تحمل ِ این موضوع برای ِ خودم غیر ِ ممکنه دیگه این کار و نمی کنم ....
** بازگشت شخصی به طرفم با وجود ِ جر و بحث ِ مفصلی که بینمون اتفاق افتاده بود من و به تعجب واداشت ولی استقبال کردم چون براش احترام قائلم ....
*** یه موقع تلاش برای ِ خوشحال کردن ِآدما فایده ای نداره ... یه موقع آدما رو باید به حال ِ خودشون رها کرد .
****یه ضرب المثل ِ چینی میگه : وقتی کمتر سزاوارم به من مهر بورز ، آخر آن زمان نیازمند ترم .
*****از جدل ، دعوا ، ... در سطح ِ وسیع ترش از جنگ متنفرم

Sunday, July 23, 2006

یه لحظه

آدم یه موقع حالش از رفتار ِ اطرافیاش بهم می خوره ولی این رفتار گاهی اونقدر غیر منتظرست که نمی تونه عکس العملی نشون بده ... پیش ِ خودم میگم این همون آدمه ؟پس چرا تا حالا همچین رفتاری نشون نداده ؟ تو این موقعیت ها جز سکوت و بهت زده نگاه کردن کار ِ دیگه ای میشه کرد ؟

پ .ن : نمیدونم به منی که یه لحظه متنفر میشم بعد زود یادم میره چی میشه گفت ؟

Sunday, July 16, 2006

امروز

از وقتی که مامانم روزهای ِ مادرغمگینه چون مامانش نیست ... دیگه این روز و دوست ندارم
پ .ن : مامانم نباشه می خوام دنیا نباشه ، اون و بابام یه طرف بقیه ء دنیا یه طرف ...

Friday, July 07, 2006

دلم گرفته

*امروز تمام ِ دلم رو احساس ِ گناه پر کرده حالا می فهمم که اگه آدم دریا دل بود چه خوب بود ... اون وقت فقط یه گوشه ازقلبم پر می شد و حتما میشد تحملش کرد و مثل ِ الان بال بال نمی زدم
** یه موقع این حرفت که گفتی ازدرون پودرت کردم باورم میشه ... یه موقع باورم میشه که خیلی مقصرم ... یعنی من بدون ِ اینکه بفهمم اینقدر خوردت کردم ؟
*** یه موقع باورم میشه که صداقت و پاکیت یه دنیا ارزش داشت که من نفهمیدم