Tuesday, January 31, 2006

من خام تر از اونم که راه ِ دوست داشتن و بدونم

"... حقش بود به حرفاش گوش نمی دادم هیچ وقت نباید به حرف گلها گوش داد،
گل و فقط باید بو کرد و از تماشاش لذت برد گل ِ من تمام ِ اخترکم و خوشبو می کرد... گیرم من بلد نبودم چه جوری از اون لذت ببرم .
حقش بود قضیه ء چنگالهای ِ ببر به جای ِ اینکه دمغم کنه دلم و نرم کرده باشه اون روزه نتونستم چیزی بفهمم...
من باید روی ِ کرد و کار ِ اون در موردش قضاوت می کردم نه روی ِ گفتارش ، عطر آگینم می کرد دلم و روشن می کرد . اصلا نبایست ازش فرار میکردم باید به مهر و محبتی که پشت ِ اون کلکهای ِ معصومش بود پی می بردم ،
گلها پرن از این جور تضاد ها اما خوب دیگه من خام تر از اونم که راه ِ دوست داشتن و بدونم ...."
از مسافر کوچولو
این قصه خود ِ زندگی ِ ، خود ِ خود ِ زندگی... مخصوصا وقتی با صدای ِ شاملو شنیده بشه بعضی قسمتهاش حرفای تو ِ بعضیاش حرفای ِ من بعضیاش حرفهای ِ اون ....

Saturday, January 21, 2006

گفتم

بالاخره حرفم رو با قاطعیت در عین ِ حال مهربونی (همون جور که دلم می خواست ) ، گفتم ... محکم ِ محکم ... هنوز دو دقیقه نگذشته بود که احساس کردم چقدر ناراحتم ... ولی این تصمیم لازم بود پشیمون نمیشم ... یعنی امیدوارم پشیمون نشم
چگونه شاد شود اندرون غمگينم ؟
به اختيار كه از اختيار بيرون است
حافظ

Thursday, January 19, 2006

نرگس


اون شب گلهاي نرگس به خاطر برفي كه اومده بود در نهايت طراوت بودند بو و لطافتشون آدم و مست مي كرد ... . وقتي اين عكس و گرفتم ياد نرگس افتادم ... نزديك ِ روزي كه اونم در اوج ِ نشاط و طراوت ببينم ... خيلي نزديك ... فقط اون برف بايد بياد :)

Tuesday, January 17, 2006

بحث

هیچ چیز بد تر از اون نیست که توی ِ بحث برای اثبات ِ یه مسئله به خاطر کمی ِ مطالعه نتونی طرفت رومتقاعد کنی در حالیکه به بدیهی بودن ِ مسئله معتقدی ....
آخه تو مرجع حرفات استاد ِ تاریخ اسلام و اخبار ِ تلویزیون هست و با افتخار هم حرفاشون رو تکرار می کنی؟!!!! .... به نظر من که فاجعست...
نتیجش این شد که فهمیدم تو بحث کردن ضعیفم و تو هم خیلی بی منطق ...

Saturday, January 14, 2006

گردش

*دیروز رفتیم خارج ازشهر (حدودا هشتاد کیلومتری) در طول مسیر، دیدن ِ کوههای معدنی با رنگ های عجیب و فوق العاده واقعا هوش از سر ِ آدم می پروند ... طبیعت ِ بکرِِ ِ بکر.... تنها چیزی که حالم و گرفت اسم یکی از کاندیدای ریاست جمهوری بود که به چه بزرگی روی ِ کوه نوشته شده بود واقعا گند زده بود به اون همه زیبایی ...
**امروز هم یه بارون ِ حسابی اومد و عیش ِ دیروز ِ ما رو تکمیل کرد ...

دوش چه خورده ای،دلا؟راست بگو نهان مکن
چون خمشان ِ بی گنه ، روی بر آسمان مکن
...
دوش شراب ریختی وز بر ِ ما گریختی
بار ِ دگر گرفتمت ، بار دگر چنان مکن
مولوی

Saturday, January 07, 2006

تغییر روحیه

**الان خیلی سر ِ حال ترم یادم نره که خیلی موقع ها فقط آدم خودشه که میتونه روحیش رو تغییر بده ... فقط خودش .
*واقعا نمیشه معجزه ء "حرکات ِ موزون" برای ِ تغیر ِ روحیه رو انکار کرد ...!!!!!

**تحمل ِ اینکه بابام باهام قهر باشه و رفتارش مثل ِ همیشه نباشه خیلی برام سخته ...
* نمی تونم تحمل کنم که تنها حرفمون در طول ِ روز فقط "سلام کردن" باشه .
*اینکه وقتی میاد خونه به اتاقم نیاد کلی دلم میگیره ...
*الان می فهمم چه احساس ِ امنیت و محبت ِ خالصانه ای بهم دست میداد وقتی بابام پیشونیم رو می بوسید والان می فهمم که به اینکه مستقیم تو چشام نگاه کنه و با حرفاش بهم انرژی بده خیلی نیاز دارم ...

Thursday, January 05, 2006

قدح آینه کردار

روزگاری است که دل چهره مقصود ندید
ساقیا آن قدح ِ آینه کردار بیار (حافظ)

Wednesday, January 04, 2006

چیزی که پایان نداره حماقته ...

کار ِ احمقانه ای انجام دادم ، خیلی احمقانه ، ....
مسلما تاوانش همین احساس ِ وحشتناکیه که الان دارم دلم می خواد به خودم بقبولونم که من این کار و نکردم ...واقعا تا حالا همچین حماقتی نکرده بودم یه لحظه حالم بهم خورد از خودم
درسته که مقصر بودی ولی من باز حق نداشتم این کار و بکنم ....
ولی بدون اینقدر کارت برام آزار دهنده بوده که نتیجش حماقت ِمن شد ....
آخه من برای ِ چی اون متن و می خواستم .... این و با خودت فکر کردی و تو برای ِچی دوست داری احساس ِ عذاب وجدان برام ایجاد کنی ؟ اینجوری عذاب ِ وجدان ِ خودت کم میشه ؟
متاسفم ... متاسفم ..چی کارکنم با این احساس ِ شرمندگی ....