Wednesday, May 31, 2006

حس ِ کسی رو دارم که به روحش تجاوز شده

Tuesday, May 23, 2006

مرگ

فکر کردن به مرگ همیشه اذیتم می کرده هیچ جور نمی تونم با خودم سر ِ این مسئله کنار بیام اگه زیاد بهش فکر کنم اونقدر روم اثر میزاره که از خواب و خوراک می افتم
برام جالبه که بعضیا میگن از مرگ نمی ترسن
یا حتی بعضیا یه مرحله بالاتر از نترسیدن با یک حالت ِ شعرگونه به مرگ نگاه می کنن و به بقیه هم میگن :
"...چرا از مرگ ميترسيد چرا زين خواب جان آرام نوشين روی گردانيد چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد بهشت جاودان آنجاست چرا از مرگ می ترسيد..."
آغوش ِ گرم ِ مرگ ؟... بهشت ِ جاودان ؟
پ.ن :
* موقعی که تو یا هر کس ِ دیگه میگه :" دلش می خواد بمیره ... " من بهم میریزم . کاش این مسئله برام حل می شد ...

Friday, May 12, 2006

برای اینکه ...

من همه ی حرفهایی که برام می گفتی رو،غزل ِ عاشقانه میشنیدم
راضیم نمی کرد منتظر ِ عاشقانه ترینش بودم
جزغزلهای تو چی میتونست فاصله رو کم کنه
چی میتونست سکوت و بشکنه
مگه همصدایی نمی خواستی ... داشتیم نزدیک می شدیم

Monday, May 08, 2006

جستجو

چشمان ِ سیاه ِ تو فریبت می دهند ای جوینده ی بی گناه ِ !
تو مرا هیچگاه در ظلمات ِ پیرامون ِ من باز نتوانی یافت ، چرا که در نگاه ِ تو آتش ِ اشتیاقی نیست .

مرا روشن تر می خواهی
از اشتیاق ِ به من در برابر ِ من پر شعله تر بسوز
ورنه مرا در این ظلمت باز نتوانی یافت
ورنه هزاران چشم ِ تو فریبت خواهد داد ، ای جوینده ی بی گناه ِ !
بایست و چراغ ِ اشتیاقت را شعله ورتر کن .
قسمتی از شعر ِ شاملو
پ .ن :
*این روزها مرتب تصمیم های ِ جدید می گیرم ولی با مهارتی بی نظیر زیر ِ همه ی قول و قرارهایی که با خودم گذاشتم می زنم ، بدون ِ اینکه آب از آب تکون بخوره …
**به نظرت چه موقع ریزه کاریهای ِ زندگی رو یاد می گیریم احتمالا همون موقع که من یاد بگیرم زندگی رو نباید سخت گرفت امیدورم اون موقع خیلی دیر نشده باشه...